دور عالم جز به آخر نامدست از بهر آنک
هر زمان بر رادمردی سفله ای مهتر شود
آن نبینی آفتاب آنجا که خواهد شد فرو
سایهٔ جوهر فزون ز اندازهٔ جوهر شود